هیواهیوا، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

هیوای آسمانی من

فروغ فرخزاد

بر روی ما نگاه خدا خنده ميزند هر چند که ره به ساحل لطفش نبرده ايم زيرا که چون زاهدان سيه کار خرقه پوش پنهان ز ديدگان خدا مي نخورده ايم پيشانی ار ز داغ گناهی سيه شود بهتر ز داغ مهر نماز از سر ريا نام خدا نبردن از آن به که زير لب بهر فريب خلق بگويی خدا خدا ما را چه غم که شيخ شبی در ميان جمع بر رويمان ببست به شادی در بهشت او ميگشايد... او که به لطف و صفای خويش گويی که خاک طينت ما را ز غم سرشت طوفان طعنه خنده ما را ز لب نشست کوهيم و در ميانه دريا نشسته ايم چون سينه جای گوهر يکتای راستيست زينرو به موج حادثه تنها نشسته ايم آن آتشی که در دل ما شعله ميکشيد گر در ميان دامن شيخ اوفتاده بود ديگر بما که سوخته ايم از شرار عشق ن...
8 تير 1390

تابستان من هیوا امسال

اولین روزهای تیر من و هیوا رفتیم مهد کودک. رویای من ین بود که دخترم 3 ساله بشه و بره مهد....دوره اداپت هست و روزی 30 دقیقه رفته این هفته و هفته آینده میشه 1 ساعت. نمیدونم روزهای زیبای پاییز وقتی هر روز بره ازم دور شه چی میشه؟؟؟الان گاهی اونقدر کلافه و خستم که دلم میخواد تنهای تنها باشم....کلاس استعداد یابی به کلاسهاش اضافه شده...جمعه هم میخوایم بریم شنا اتفاق دیگه این تابستون جدا کردن اتاق خواب هیواست. 20 شبه تو تختش میخوابه...2 شبه دیگه کنارش دراز نمیکشم و پایین تختش میخوابم...تا آخر این ماه دیگه میام بیرون رو تخت خودمون. هنوز شبها با صدای نفسش می خوابم...برام سخته دستاشو رو صورتم نداشته باشم....اما کاریه که باید انجام میشد و خوشحالم تو...
8 تير 1390
1